نویسنده: عادله حاجی میرزایی



 

فصل هفتم: «مرگ بر آمریکا»

در این فصل نویسنده به روز اشغال سفارت آمریکا توسط دانسجویان پیرو خط امام می پردازد. در ابتدا درباره موقعیت جغرافیایی و محیط داخل سفارت در تهران توضیحاتی به نقل از بروس لینگن ارائه داده است. بنا بر عقیده لینگن با توجه به موقعیت جغرافیایی و استقرار سفارت در نقاط مرکزی تهران و همچنین به دلیل وسعت زیاد و تعدد و پراکندگی ساختمان های داخل سفارت، محافظت از سفارت در برابر خطرهای احتمالی بسیار سخت و دشوار بود.
در ادامه به شرح وقایع روز 4 نوامبر 1979 / 13 آبان 1358 می پردازد. در روز 13 آبان در ساعت 9 صبح صدای شعار الله اکبر و مرگ بر آمریکای مردم شنیده می شد که فرض بر این بود که مانند همیشه مردم در خارج درب اصلی سفارت استقرار می یافتند. به همین دلیل کار در داخل سفارت به صورت عادی شروع نشد. لینگن پس از جلسه ای در محل اقامت سفیر با رؤسای ادارات سفارت به همراه دو نفر از همکارانش برای تعیین وقت ملاقات با وزیر امور خارجه ایران از سفارت خارج می شود. با وجود تظاهرات در دو هفته اخیر، اوضاع به گونه ای آرام بود که کمتر کسی احتمال خطر برای سفارت را می داد. ولی در این روز اولین کسی که متوجه شد که گروهی از دانشجویان برای اشغال سفارت نقشه ای دارند سُم چای (سام) سری ویونتر (1) آشپز تایلندی الاصل بود که برای تعدادی از دیپلمات های آمریکا کار می کرد. روز پیش از حادثه در هنگام خرید مایحتاج مورد نظر از فروشنده شنیده بود که «عده ای از دانشجویان احتمالاً قصد دارند فردا سفارت را اشغال کنند.» سری ویونتر با شنیدن این خبر مستقیماً به نزد بیل رویر (2) رئیس دفتر انجمن ایران - آمریکا می رود و آنچه را که شنیده بازگو می کند ولی رویر به او اطمینان می دهد که چنین حادثه ای روی نخواهد داد و به وی می گوید «چنین چیزهایی را باور نکن. همه چیز روبراه است.» ولی او متوجه می شود که سفارت اشغال شده و به رویر می گوید که هر آنچه را که وی شنیده به واقعیت پیوست.
تمام اطلاعات و توضیحات درباره گروه دانشجویان پیرو خط امام که سفارت را به اشغال خود درآوردند از خاطرات معصومه ابتکار استخراج شده است. وی هدف از اشغال سفارت آمریکا را جلوگیری از وقوع کودتایی مشابه کودتای 1953 عنوان کرده است. این دانشجویان سخنان امام در 2 نوامبر / 11 آبان را به عنوان علامتی برای اقدامی برای پیشگیری از اقدامات مداخله جویانه آمریکا و نه دقیقاً به معنای اشغال سفارت می دانستند. در این قسمت به تفصیل طرح و نقشه اشغال سفارت، چگونگی انتخاب اعضای کمیته انجمن دانشجویان مسلمان، کار اصلی تهیه نقشه و همچنین انتخاب افراد برای این کار... را توضیح داده است. و سپس درباره جزئیات حمله دانشجویان به سفارت و نحوه اشغال سفارت توضیحاتی ارائه داده است. با ورود دانشجویان به محوطه سفارت، ساختمان محل اقامت سفیر به راحتی تحت کنترل دانشجویان قرار گرفت ولی کار تصرف ساختمان اداری اصلی سفارت که محل تجهیزات اطلاعاتی و مخابراتی و همچنین محل نگهداری اسناد محرمانه اطلاعاتی بود، با کمی دشواری انجام شد. دانشجویان از طریق پنجره طبقه اول که باز بود وارد ساختمان شدند. تمام کارمندان سفارت به طبقه دوم که مجهز به شیشه های ضد گلوله بود و همچنین در ورودی فولادی محکمی داشت، منتقل شده بودند. اولین نفری که توسط دانشجویان به گروگان گرفته شده بود اَل گُلاسینسکی (3) بود که تصمیم داشت با صحبت با دانشجویان، آنها را از ادامه این کار منصرف کند که دانشجویان با گروگان گرفتن وی خواستند تا در ورودی باز شود. دومین نفر جان لیمبوت بود که با اتخاذ استراتژی مشابه گلاسینسکی سعی داشت تا وی را برهاند. با داشتن دو گروگان دانشجویان توانستند ابتکار عمل را به دست گیرند. وارن کریستوفر (4) در 1985 می نویسد که هیچ اطلاعات دقیقی درباره ماهیت دانشجویان در دست نبود و کمتر شناخته شده بودند. (5)
استانسفیلد ترنر می گوید: «اطلاعات واشنگتن درباره گروگاه گیران بسیار کم بود و تا حد بسیاری به اخبار مطبوعات وابسته بود که بیشتر آنها نیز بر اساس اعلامیه های رسمی صادر شده توسط دانشجویان اشغال کننده سفارت بود.» (6) مارک بودِن (7) طرح اشغال سفارت را طرح بچگانه سه دانشجوی جوان ایرانی به نام های ابراهیم اصغرزاده، محسن میردامادی و حبیب الله بی طرف می داند. بنا به خاطرات معصومه ابتکار این اقدام، اقدام مستقل دانشجویان برای جلوگیری از مداخله و یا نفوذ کشورهای خارجی بود.
در ساعت 3 صبح به وقت آمریکا اولین ارتباط تلفنی از سفارت آمریکا در تهران به مرکز عملیات وزارت امور خارجه برقرار شد و آن سوئیفت (8) رئیس اداره سیاسی سفارت بسیار آرام اعلام کرد که سفارت توسط گروهی از دانشجویان اشغال شده است.
پس از تماس آن سوئیفت، بلافاصله ماجرا را به مقامات عالی رتبه وزارت امور خارجه و هال ساندرز اطلاع دادند. از همان لحظه برقراری ارتباط تلفنی سوئیفت، هال ساندرز رئیس گروه کاری ایران وزارت امور خارجه شد و اخبار را به سایروس ونس و وارن کریستوفر و از طریق این دو به رئیس جمهور اطلاع می داد. ساندرز از سال 1978 و پیمان کمپ دیوید معروف و به شخص مورد علاقه کارتر تبدیل شد. گروه کاری وی طولانی ترین گروه کاری در وزارت امور خارجه آمریکا بود که به مدت 15 ماه فعالیت داشت و کارهای این گروه شامل برقراری ارتباط با خانواده گروگان ها تحت نام گروه اجرایی ارتباط با خانواده (FLAG) بود و توسط پن لینگن همسر بروس لینگن فعالیت خود را در وزارت امور خارجه آغاز کرد.
معاون اصلی ساندرز، پیتر کانستبل (9) بود که پله های ترقی را در وزارت امور خارجه پس از معاونت سفیر در پاکستان طی کرد. کانستبل در واقع رابط اصلی پیتر تاو (10) سفیر کانادا در آمریکا در زمان بحران گروگانگیری بود. ساندرز بلافاصله دستور تلفن زدن به مقامات وزارت امور خارجه را صادر کرد و زبگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا اولین کسی بود که در ساعت 4 صبح با وی تماس گرفتند. برژینسکی سپس با کارتر صحبت می کند و ونس اولین کسی بود که کارتر با وی در این باره به مشورت پرداخت. کارتر در این باره می گوید واقعاً مضطرب شده بودیم. ولی مطمئن بودیم که دولت ایران به سرعت مهاجمین را از محوطه سفارت خارج و افراد ما را آزاد می کند.» (11) ونس به این مسئله مطمئن نبود. در ساعت 5:30 صبح پنتاگون برای بررسی شرایط موجود طرح نقشه های نظامی وارد عمل شد. مقامات عالی رتبه وزارت امور خارجه نیز درباره شیوه برخورد در صورت کشته شدن همه و یا تعدادی از گروگان ها به گفتگو و مشورت پرداختند. شورای امنیت ملی آمریکا نیز درباره پیامدهای استراتژیکی گروگانگیری، واکنش احتمالی شوروی به این واقعه، تردیدها درباره واردات نفت آمریکا، امنیت دیپلمات ها و شهروندان ایرانی در آمریکا، صادرات تسلیحات و لوازم یدکی به ایران، میزان دارایی های ایران در بانک های آمریکا به بررسی پرداخت. هیچ کس در آمریکا و حتی در ایران فکر نمی کرد که این واقعه یک رویداد جدی باشد. بروس لینگن کاردار سفارت و همچنین دو همکارش ویکتور تام ست (12) رایزن سیاسی و مایک هاولند (13) افسر امنیتی در زمان حمله دانشجویان به سفارت آمریکا و اشغال سفارت، در وزارت امور خارجه ایران بودند که پس از ملاقاتی نیم ساعت با مقامات وزارت امور خارجه ایران در هنگام خروج از ساختمان وزارت امور خارجه و با توجه به ارتباط گلاسینسکی با هاولند از طریق یک سیم که شبیه واکی تاکی بود و برای مواقع اضطراری «شبکه فرار و گریز» در اختیار کارمندان سفارت بود، از ماجرای اشغال سفارت آگاه می شود که پس از طری مسافتی بنا به دستور گلاسینسکی برای دیدار و اطلاع دادن به مقامات وزارت امور خارجه ایران برای اقدام سریع برای خروج دانشجویان و تأمین امنیت مجدد سفارت به ساختمان وزارت امور خارجه ایران بازمی گردند. در این دیدار لینگن از مقامات ایران می خواهد چندین خط تلفن اختصاصی برای ارتباط با مقامات آمریکا در اختیارشان قرار گیرد که در دفتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه وقت ایران این امکان در اختیارشان قرار می گیرد؛ و آنها توانستند از این طریق با فرمانده ارتش آمریکا در آلمان که مسئول امنیت آمریکا در منطقه خاورمیانه بود تماس بگیرند. ابراهیم یزدی که در ظهر همان روز از سفر الجزایر به تهران بازمی گشت، به لینگن که بسیار مضطرب بود قول می دهد تا با توجه به اختیاراتش برای حل این بحران همکاری کند؛ هر چند که لینگن درمی یابد یزدی قادر به حل این بحران نیست و این مسئله فراتر از قدرت و اختیار وی است. لینگن از مشکلات یزدی در آن زمان اطلاعی نداشت. چاپ تصویری از ابراهیم یزدی و بازرگان در حال دست دادن با زبیگنیو برژیسنکی در روزنامه های ایران باعث شد تا در ذهن ایرانی های آن روز، آنها فردی خائن تلقی شوند و همین امر مانع روابط نزدیکتر با آمریکا شده بود و ویک تام ست در یادآوری خاطرات آن روز می گوید «من به لینگن پیشنهاد دادم تا هر وسیله حساس را در مرکز ارتباطی سفارت را نابود کنند ولی لینگن در این مورد تردید داشت و با توجه به حمله فوریه ترجیح دادیم کمی صبر کنیم.» (14) در این مدت تام ست با آن سوئیفت در حال ارتباط بود و وی را در جریان مذاکرات در وزارت امور خارجه ایران و همچنین ارتباط با واشنگتن قرار داد. پس از مدتی سوئیفت به تام ست گفت: «دانشجویان تهدید کرده اند که در صورتی که در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر را باز نکنیم، آنها گلاسینسکی و لیمبرت را خواهند کشت. به لینگن بگو که مجبوریم در را باز کنیم و صدای فریاد لیمبرت عصبانی را از آن سوی در شنیدم. (15) تام ست و لینگن به تمام کارمندان دستور دادند تا زمان تکمیل برنامه انهدام، از باز کردن در اتاق گنبدی شکل خودداری کنند و هنگامی که آنها خبر دادند که کارشان را تمام کردند، به آنها گفتیم در را باز کنند و خود را تسلیم افراد خارج از اتاق گنبدی شکل کنند.» (16)
همه بر این باور بودند که این حادثه چندان طول نخواهد کشید. آن سوئیفت می گوید: «فکر می کردیم همانطور که به صورت مسالمت آمیز تسلیم شدیم، آنها نیز مسالمت آمیز ما را آزاد خواهند کرد.» (17) در 2 بعد از ظهر به وقت محلی تهران و ساعت 5 صبح به وقت واشنگتن به دستور لینگن، سوئیفت در را باز کرد و کارمندان، خود را تسلیم دانشجویان کردند. پس از این واقعه، دانشجویان اولین اعلامیه خود را به طور رسمی اعلام کردند که آنها سفارت را به نشانه اعتراض به پذیرش پناهندگی شاه از سوی دولت آمریکا اشغال کردند و 62 نفر آمریکایی و 36 نفر غیرآمریکایی حاضر در «لانه جاسوسی» در اسارت هستند. (18) لینگن سپس به ابراهیم یزدی خبر می دهد که وی به کارمندانش دستور داده خود را تسلیم کنند و وی را ترغیب کرد تا دست به اقدامی بزند. ابراهیم یزدی برای ملاقات خصوصی با امام به قم می رود و در این جلسه امام به وی دستور می دهد دانشجویان را از سفارت همانند فوریه گذشته خارج کنند. در حالی که یزدی در حال بازگشت به تهران بود، امام در یک سخنرانی عمومی اقدام دانشجویان را مورد تقدیر قرار داد. یزدی دلیل این تغییر موضع امام را متوجه نشد. در تمام طول شب یزدی، لینگن، تام ست و هاولند در دفتر یزدی بودند و در آخر شب همراه با نگهبانانی آنها را به اتاقی در طبقه سوم ساختمان وزارت امور خارجه ایران که برای ملاقات دیپلماتیک رسمی در نظر گرفته شده بود منتقل کردند و این شب، سرآغازی برای آن بود که این سه دیپلمات آمریکایی به مدت بیش از یک سال به عنوان گروگان در ایران حضور داشته باشند.

فصل هشتم: در حال فرار

در شمال شرقی محوطه سفارت، ساختمان دو طبقه اقامتگاه سفیر آمریکا واقع شده است که دارای سیستم امنیتی مدرنی برای جلوگیری از هجوم افراد متقاضی دریافت ویزا بود. در اصلی ساختمان مستقیماً در خیابان بیست متری در شمال سفارت قرار داشت. در این ساختمان حادثه ای روی می دهد که تیلور و همکارانش در سفارت کانادا را درگیر بحران و گروگان گیری می سازد. طبق معمول هر روزه در این ساختمان چهارده آمریکایی به همراه 25 کارمند ایرانی مشغول به کار بودند. دیک مورفیلد (19) سرکنسول میانسال و باب آندرس (20) رئیس امور مهاجرت در این ساختمان بودند. از افراد دیگر می توان به باب اودِ (21) بازنشسته ای که برای کمک به امر صدور ویزا مجدداً برای کار به ایران بازگشته بود و معاون کنسول ریچارد کوئین (22)، فردی 28 ساله و تازه کار اشاره کرد. جو استافورد (23) و مایک لیجک نیز در محل کارشان در روز 14 نوامبر حضور داشتند. کتی استافورد و کورا لیجک نیز که به ترتیب همسر جو استافورد و مارک لیجک بودند، نیز دو کارمند دیگر سفارت بودند. آندرس درباره آن روز می گوید آن روز هم مثل همیشه بود. چندین هزار تظاهرات کننده در خیابان مقابل سفارت بودند و ما طبق معمول به آنها هیچ توجهی نداشتیم. (24) فقط دو نفری که برای خرید بیرون از سفارت بودند به بقیه خبر دادند که دانشجویان در محوطه سفارت هستند و ساختمان کنسولگری را محاصره کرده اند. جیمی لوپز می گوید: «خیلی سریع اتفاق افتاد. به محض اینکه از طریق بی سیم شنیدم که دانشجویان بالای دیوار رسیدند، دیدم که آنها در محوطه پخش شدند.» (25)
لوپز و لیجک به تمام کارمندان دستور دادند به طبقه دوم بروند. گروهبان لوپز به یاد می آورد که آن روز تفنگ نارنجک و گاز اشک آور در دست داشت و سعی کرد تا تمام قفل درها و راههای ورودی را مجدداً بررسی کند. به دلیل وجود قفل های الکتریکی، دانشجویان سعی کردند از طریق طبقه دوم وارد ساختمان شوند که لوپز با مشاهده آن سعی می کند با پرتاب نارنجک گاز اشک آور و سرنگون ساختن نردبان دانشجویان، مانع ورود آنها شود. آن سوئیفت با تماس از ساختمان سفارت دستور انهدام تمامی اسناد و برگه های ویزا را به آنها اطلاع داد.
در نزدیکی ظهر مورفیلد، آندرس و لوپز تصمیم گرفتند به جای آن که خود را تسلیم دانشجویان کنند از طریق در واقع در خیابان بیست متری از محوطه سفارت خارج شوند. مورفیلد ابتدا اجازه داد ایرانیان متقاضی ویزا و سپس آمریکایی ها به صورت گروه های کوچک از محوطه سفارت خارج شوند. مورفیلد و لوپز آخرین افرادی بودند که از ساختمان کنسولگری خارج شدند و درهای ساختمان را قفل کردند. دانشجویانی که در خارج از ساختمان ویزا بودند با شنیدن خبر اشغال ساختمان سفارت به سمت آن ساختمان دویدند و آمریکایی ها فقط تعدادی پلیس ایرانی در اطراف ساختمان دیدند. مارک لیجک به بقیه گفت که تصمیم دارند از ساختمان خارج شوند و آنها نیز موافقت کردند. (26) آنها تصمیم گرفتند به صورت دو گروه جداگانه از ساختمان خارج شوند و خود را به دیگر گروه ها و هیأت های دیپلماتیک خارجی در تهران برسانند نزدیک ترین اقامتگاه هیأت سوئد و اتریش بود ولی برای رسیدن به آن لازم بود تا به سمت شرق یا غرب حرکت کنند. یعنی درست از میان جمعیت. بابا آندرس، جو و کتی استافورد به همراه کیم کینگ (27)، توریست 26 ساله آمریکایی، مارک و کورا لیجک و زن دیگری به نام لورین (28) اولین گروهی بودند که ساختمان را ترک کردند و با گذر از خیابان طالقانی به سمت جنوب و سفارت انگلیس حرکت کردند. در بین راه کیم کینگ تصمیم می گیرد از گروه جدا شود. در نزدیکی سفارت انگلیس می بیند که جمعیت زیادی در اطراف سفارت ایستاده و به صورتی که کسی متوجه آنها نشود از محل دور می شوند. تا آرام تر شدن اوضاع، مطمئن ترین محل را آپارتمان شخصی آندرس می دانستند که در نزدیکی سفارت آمریکا قرار داشت.
گروه دوم متشکل از ریچارد کوئین، ریک مورفیلد، جیمی لوپز، رابرت اوو و دو آمریکایی دیگر بودند که قصد داشتند با خروج از محل سفارت به آپارتمان مورفیلد بروند. چون می دانستند که دانشجویان هنوز آدرس آن را ندارند، ولی پس از آن که از ساختمان خارج شدند و هنوز چند قدمی پیش نرفته بودند که 8 یا 9 نفر از دانشجویان که فقط یک اسلحه داشتند با شلیک تیر هوایی از آنها خواستند خود را تسلیم کنند. رئیس آنها به مورفیلد گفت که شما گروگان هستید. مورفیلد در جواب وی با عصبانیت گفت: «گروگان احمقانه است. گروگان برای چه؟» (29) سپس دانشجویان چشم آنها را می بندند و آنها را به ساختمان کنسولگری سفارت منتقل می کنند و در آنجا می بینند که بقیه همکارانشان نیز گروگان گرفته شده اند.
آندرس لیجک ها و استافوردها [و لورین] بقیه روز را در آپارتمان آندرس بودند و از طریق واکی تاکی خود در جریان وقایع داخل سفارت بودند. آنها می شنیدند که با وجود اینکه دانشجویان وارد سفارت شده اند هنوز همکارانشان پشت در امنیتی هستند. ساعت 4 شنیدند که چارلز جونز (30) افسر مخابراتی به واشنگتن خبر می دهد که مجبور است در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر را باز کنند چون تهدید کردند که یک نفر را خواهند کشت و این پایان محاصره ساختمان کنسولگری بود. (31) همسر لورین به دنبال وی می آید و این دو از آنها جدا می شوند.
از افراد دیگری که در خانه آندرس بودند خانمی چهل و دو ساله به نام کاترین کوب (32) بود که همه او را کیت صدا می کردند. وی مدیر اجرایی انجمن ایران - آمریکا بود. پس از آن که مشخص شد اشغال سفارت به زودی پایان نخواهد یافت، کیت دو نفر از همکاران ایرانی اش را از ساعت 11 شب به دنبال این افراد در خانه آندرس فرستاد تا آنها (مکان اختفای خود را تغییر دهند. به دلیل آن که فقط جای شش نفر در ماشین بود، آندرس تصمیم گرفت پس از جمع آوری مدارک خود به آنها بپیوندد. آنها به ساختمان انجمن ایران - آمریکا منتقل شدند. در آنجا کیت و بیل رویر توانسته بودند با وزارت امور خارجه آمریکا تماس بگیرند و از آنها درخواست یک خط مستقیم ارتباطی را کردند.
کیت به آنها درباره آن روز گفت که پس از آن که «هیچ دستوری از طرف سفارت و لینگن برای چندین ساعت دریافت نکردم، به سفارت زنگ زدم. متوجه شدم که دانشجویان کنترل تلفن ها را به دست گرفتند و پس از تماس با خط دوم که در اتاق گنبدی شکل کنسولگری قرار داشت و همه سرگرم نابود کردن اسناد بودند، وی از چالز جونز می پرسد که آیا وی می تواند کمکی کند. جونز از وی می خواهد با تماس با وزارت امور خارجه به آنها خبر دهد که همه سالم هستند و کسی مجروح نشده است؛ و به وزارت امور خارجه گفتم که دیگر با کنسولگری تماس نگیرد و در واقع من رابط بین اتاق گنبدی شکل و وزارت امور خارجه شدم.» پس از ورود این 5 آمریکایی به ساختمان انجمن ایران - آمریکا، همچنان این ارتباط تلفنی ادامه یافت. ساعت 5:30 دقیقه صبح فردا کیت از آنها می خواهد با توجه به آن که اگر دانشجویان از محل آنها در این ساختمان اطلاع یابند، برای همه مشکل ساز می شود، این ساختمان را ترک کنند. (33) آندرس نیز همان صبح تصمیم داشت تا به بقیه بپیوندد ولی مارک لیجک در تلفن از او خواست در آپارتمانش بماند؛ چون کوب از طریق بی سیم به وی اطلاع داده که خط تلفن آنها تحت نظر است و این مسئله نشان می دهد که دانشجویان درصدد یافتن «جاسوسان آمریکایی» هستند. استانفوردها و لیجک ها به همراه دو نفر دیگر از کارمندان انجمن به سمت آپارتمان استانفورد حرکت کردند تا بتوانند غذا و لباس بردارند ولی روز دوشنبه 5 نوامبر همگی با نگرانی از امنیت خود در آپارتمان استانفورد ماندند.
در ساعت 1:30 بعد از ظهر همان طور که کوب انتظار داشت تعدادی از ایرانی ها را در حال گشت زنی در اطراف ساختمان مشاهده می کند. وی به همراه بیل رویر و منشی آمریکایی شان برنامه فرار خود را اجرا می کنند. طبق صحبت های قبلی شان با مسئولان مؤسسه گوته، به محض مشاهده دانشجویان، از در پشتی ساختمان خارج شدند و به سمت مؤسسه گوته حرکت کردند. پس از اقامت چند ساعته در محل مؤسسه گوته و پس از آن که کارمندان اعزامی مؤسسه گوته شرایط را در اطراف محل انجمن ایران - آمریکا عادی و آرام اعلام کردند، کوب به همراه منشی شان رویر به محل کار بازگشتند ولی دانشجویان با تعداد نفرات بیشتری به محل انجمن بازگشتند و تمام ساختمان را به محاصره خود درآوردند و سرانجام کاترین کوب را به اتهام جاسوسی برای سیا و همچنین بیل رویر و منشی شان را بازداشت کردند و به سفارت آمریکا بردند. کوب به همراه آن سوئیفت تنها گروگان های زن در میان گروگان هایی بود که 444 روز در ایران بودند. کوب در این باره می گوید: «هیچ ارتباطی میان سیا و کاری که ما در ایران انجام می دادیم نبود. کار ما بیشتر در ارتباط با امور عمومی، مطبوعات، رسانه ها و تبادلات فرهنگی و آموزشی بود.» (34)
کاترین کوب در آخرین لحظه پیش از بازداشتش با ویک تام ست تلفنی صحبت می کند و می گوید که وی را نیز می خواهند بازداشت کنند و سپس لینگن و تام ست که هنوز در ساختمان وزارت امور خارجه ایران تحت نظر بودند، تصمیم گرفتند حداقل برای آن شش نفری که در خارج از سفارت هستند کاری کنند؛ لذا با سفارت انگلیس برای گرفتن کمک صحبت کردند که با استقبال آنها روبرو شد و قرار شد آنها دو ماشین برای بردن این افراد به باغ قلهک بفرستند. تام ست در تماس با خانه استانفورد به استانفورد و لیجک اطلاع می دهد تا آنها نیز آماده باشند. ولی در ساعت مقرر این ماشین ها به محل آپارتمان نمی رسند و لیجک در تماس با سفارت انگلیس متوجه می شود که افرادی به این سفارت حمله کرده اند و احتمال داشت که سفارت انگلیس دومین سفارتی باشد که اشغال شود. ولی بالاخره حدود ساعت 7 شب ماشین به دنبال آنها آمد و با استقبال گرم مایک کانر، (35) یکی از دیپلمات های انگلیسی مقیم تهران، روبرو می شوند.
روز 5 نوامبر، احمد خمینی با حضور در محل سفارت آمریکا ضمن حمایت و تحسین اقدام دانشجویان اعلام کرد: «این اقدام اشغال نیست، بلکه باید آن را اخراج اشغالگران نامید.» پس از این روز امام مسئولیت بحران گروگان ها را بر عهده گرفت.
کارتر درباره این روزها می گوید: «اولین هفته نوامبر، سرآغاز یک کار سخت و طاقت فرسا برای من بود. با وجود گروگان ها در محل ساختمان کنسولگری سفارت آمریکا در تهران و حضور لینگن و تام ست در وزارت امور خارجه ایران و تعدادی آمریکایی در ساختمان قلهک سفارت انگلیس، شرایط سختی را پیش رو داشتم. به دنبال یافتن راه حلی برای نجات گروگان ها بودم، بدون آن که مجبور شوم امنیت کشورم را به خطر بیندازم. به راه حل های مختلفی از تحویل دادن شاه به انقلابیون برای محاکمه تا بمباران اتمی تهران فکر کردم.» (36)

فصل نهم: مانورهای دیپلماتیک

بحران گروگانگیری باعث شد تا منافع کانادا نه تنها در ایران بلکه در کل منطقه به خطر افتد. فعالیت کن تیلور در دوران گروگانگیری به عنوان بالاترین مقام در سفارت کانادا بنا به اظهارات وی بیشتر شخصی بوده است تا حرفه ای.
در روز دوشنبه 5 نوامبر / 13 آبان 1358 کارتر دستور تشکیل کمیته هماهنگی ویژه (SCC(37)) به ریاست زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی را می دهد. این کمیته به همراه گروه کاری هال ساندرز در وزارت امور خارجه به فعالیت پرداخت که اعضای آن را وزرای امور خارجه و دفاع و معاونین آنها، رئیس ستاد مشترک و رئیس سیا بودند و وظیفه آن اجرایی ساختن تصمیم گیری ها در بخش های دولتی مختلف است.
کاخ سفید و گروه کاری وزارت امور خارجه موافقت کردند تا دو راه حل استراتژیک برای مقابله با ایران در نظر بگیرند: 1- انتخاب راه غیرمستقیم برای آزادی گروگان ها در این روش با حفظ افتخار ملی آمریکا دیپلمات های این کشور در خارج تلاش کنند تا دیگر کشورها علیه ایران دست به اقدامی بزنند. 2- راه دیگر اعمال فشار مستقیم بر ایران برای آزادی گروگان ها بود. (38) و شرط اصلی این طرح ها که مورد موافقت برژینسکی، کارتر و ونس بود این بود که آمریکا شاه را به ایران بازنگرداند و همچنین از اقدامات و سیاست های گذشته آمریکا در ایران عذرخواهی نکند.
کارتر از ابتدا معتقد بود که آزادی گروگان ها باید به روش مسالمت آمیز انجام شود و طبق طرح سه گانه سنتی پنتاگون حمله - محاصره و نجات فقط طرح نجات مورد موافقت کارتر قرار گرفت. علاقه کارتر به حل بحران به روش مسالمت آمیز و دیپلماتیک موجب فشار بیش از پیش جمهوری خواهان علاقه مند به در پیش گرفتن اقدامات نظامی بر وی شد.
در 6 نوامبر / 14 آبان، مهدی بازرگان و به دنبال وی ابراهیم یزدی به ترتیب از نخست وزیری و وزارت امور خارجه استعفا می دهند، هر چند که امام پیش از این چندین بار با استعفای بازرگان مخالفت کرده بودند.
کارتر و ونس تصمیم گرفتند رمزی کلارک (39) دادستان کل سابق آمریکا و ویلیام میلر (40) از کارکنان وزارت امور خارجه آمریکا را برای سفر محرمانه و گفتگو با امام به ایران بفرستند. کلارک به دلیل سیاست چپ گرانه و احساس همدردی اش با مردم ایران در مخالفت با شاه و میلر به دلیل داشتن سابقه کار در ایران در دهه 1960 و همچنین تسلط به زبان فارسی به ایران فرستاده شدند. آنها حامل نامه خصوصی کارتر برای امام بودند که متن نامه بدین شرح است:
به نام مردم آمریکا از شما درخواست می کنم تا همه آمریکایی های غیرمسلح را که اکنون در ایران بازداشت شدند و تمام کسانی که همراه آنها هستند را آزاد کنید و اجازه دهید آنها کشور شما را بدون هیچ تأخیری و در سلامت کامل ترک کنند. (41)
در روز چهارشنبه 7 نوامبر، امام خمینی اعلام کردند که آمریکایی ها اجازه ورود به ایران ندارند و با وجود اقامت و انتظار یک هفته ای این دو فرستاده آمریکا در ترکیه، مجبور به بازگشت به آمریکا شدند.
در روز پنجم گروگانگیری کارتر دستور توقیف تجهیزات نظامی و لوازم یدکی به ایران را داد؛ دستوری که در ابتدا به نظر می رسید با توجه به وابستگی شدید نظامی ایران به آمریکا موجب ایجاد مشکلاتی برای ایران شود؛ حتی بنا به توصیه کارتر به همسرش و اعلام رسمی توسط وی خرید نفت از ایران متوقف شد.
در آمریکا تمام برنامه های از قبل تعیین شده مانند سفر رئیس جمهور آمریکا به کانادا در 8 نوامبر - ادامه مبارزات انتخاباتی کارتر - تحت تأثیر بحران گروگانگیری به تعویق افتاد.
کن تیلور با وجود اشغال سفارت آمریکا و اشغال کوتاه مدت سفارت انگلیس نگران به خطر افتادن سفارت خود نبود و در یادداشتی به اتاوا می نویسد: «احتمال پیش آمدن چنین حادثه ای برای سفارت کشوری دیگر وجود ندارد هر چند اقدامات امنیتی لازم برای حفاظت از سفارت را انجام داده ایم.» بنا به دستور کن تیلور، تمامی اسناد محرمانه و مهم تا حد امکان نابود شد و تعداد کارمندان سفارت به 16 نفر کاهش یافت. یکی از مهم ترین اقداماتی که تیلور به جای آمریکایی ها انجام داد، پر کردن خلأ اطلاعاتی از زمان اشغال سفارت آمریکا بود. در روز سوم بحران، اطلاعات ارسالی از سفارت کانادا در تهران به اتاوا و سپس به سفارت کانادا در واشنگتن ارسال شد و از این طریق تمام مکاتبات تیلور به وزارت امور خارجه آمریکا و کاخ سفید تحویل داده شد. چون این اقدام تیلور به شدت مورد تحسین و استقبال آمریکائی ها واقع شد، تیلور تصمیم گرفت با جدیت بیشتری به کار خود ادامه دهد؛ و بدین ترتیب میزان و حجم کاری وی افزایش یافت. به طور مثال آمریکایی ها خواستند از تیلور درباره این شایعه که گروگان ها از محل سفارت به زندان اوین منتقل می شوند تحقیق کند. به همین دلیل تیلور با پرسش از سفیر سوئد که دفتر کارش مشرف بر سفارت آمریکا بود و همچنین پرس و جو از طریق تعدادی از ایرانی های آشنا با نگهبانان زندان اوین مشخص شد که تعدادی از آنها در زندان اوین هستند. (42)
تیلور مجبور بود از یک سوی طبق سیاست خارجی و دستور جو کلارک و فلوراک دونالد نخست وزیر و وزیر امور خارجه وقت کانادا عمل نماید؛ و از سوی دیگر عاملی برای اجرای برنامه های کاخ سفید در تهران پس از اشغال سفارت آمریکا بود. تیلور سعی داشت تا با تهییج دیپلمات های غیرکانادایی مقیم تهران، آنان را وادارد که متحد و یک صدا اعتراض خود را نسبت به گروگان گیری به دولت ایران ابراز کنند. ولی کشورهای بلوک شرق تحت فشار شوروی از پیوستن به جمع دیگر کشورها برای اعتراض خودداری کردند و با وجود برگزاری جلسه ای در سفارت دانمارک، تیلور متوجه شد که امکان چنین اتحادی وجود ندارد.
سرانجام در روز 13 آبان در طی جلسه ای که از سوی سفرای 12 کشور بلوک شوروی بایکوت شد، اعتراض نامه ای رسمی برای بنی صدر ارسال شد که از جمع 59 کشور حاضر در جلسه فقط 47 کشور حاضر به امضای این اعتراض نامه شدند که می توان به هیأت سازمان آزادی بخش فلسطین اشاره کرد. تیلور در اواخر نوامبر در یادداشتی به اتاوا بیان کرد که نتیجه تلاش های او برای دیپلمات های حاضر در ایران برای اعتراض به مسئله گروگانگیری و همچنین واکنش دولت ایران به این اعتراض چیزی جز یأس و نومیدی بوده است.

فصل دهم: آمدن از سرما

بروس لینگن، ویک تام ست و مایک هولند در 48 ساعت اول اقامتشان در ساختمان وزارت امور خارجه ایران همراه با این تردید و سئوال روبرو بودند که آیا باید به مقامات ایران درباره فرار چند تن از کارمندانشان اطلاع دهند یا خیر. آنها با وجود تمام خطرات و به امید آن که این بحران زودتر پایان یابد، در تماس تلفنی با یکی از مقامات وزارت امور خارجه، او را از فرار چند تن از کارمندانشان مطلع ساختند ولی از افشای محل اختفای آنها خودداری کردند.
در اواسط نوامبر کیم کینگ در گفتگویی با شبکه سی بی اس اظهار داشت که همچنان هشت دیپلمات آمریکایی در تهران به سر می برند که بلافاصله رادیو و تلویزیون ایران نیز این خبر را منتشر ساخت. در پی این اقدام کینگ، مقامات وزارت امور خارجه آمریکا به پیتر تاو سفیر کانادا در واشنگتن اعلام کردند که بابت این اقدام نابخردانه کینگ ناخشنود هستند. ولی ایرانی ها از فرار چند نفر از آمریکایی ها اطلاع داشتند و همواره درصدد یافتن آنها بودند. تیلور در نامه ای به اتاوا از آنها خواست تا حضور آمریکایی ها در تهران، به منظور انجام برخی اقدامات برای فرار آنها، مخفی بماند و از انعکاس بیشتر در مطبوعات خودداری شود.
با توجه به آن که دیپلمات های انگلیسی به دیپلمات های آمریکایی اطلاع دادند که دانشجویان پیرو خط امام به دلیل احتمال حضور بختیار در لندن در حال برخی اقدامات علیه انگلیسی ها هستند و بهتر است که آنها این محل را ترک کنند و پس از گفتگوی بروس لینگن با کاردار سفارت انگلیس، بروس لینگن و تام ست هر دو به این نتیجه رسیدند که باید درصدد یافتن مکانی دیگر برای این افراد باشند.
در روز 7 نوامبر، علی شکوهیان یکی از مقامات وزارت امور خارجه ایران، به لینگن و تام ست اطلاع داد که آنها می توانند از تلفن برای تماس های داخل شهر استفاده کنند. آنها نیز به این نتیجه رسیدند که این تلفن احتمالاً شنود دارد و برای اطلاع دادن به افراد دیگر برای یافتن محل دیگری برای آمریکایی به جای صحبت با زبان هایی مانند انگلیسی، آلمانی... که مقامات وزارت امور خارجه ایران به آن تسلط دارند به زبان تایلندی که تام ست مسلط است، با مام سری ویونتر، آشپز تایلندی و سابق سفارت آمریکا تماس می گیرد و از او می خواهد تا مکانی را برای اقامت امرکایی ها بیابد. در پاسخ سری ویونتر به تام ست می گوید که همسرش در خانه جان گریوز کار می کند که جزء گروگان هاست و به دلیل دور بودن از خیابان و تا حدودی مخفی بودن آن از دید، می تواند به طور موقتی محل خوبی برای انتقال و اقامت آنها باشد. آنها شب هنگام با همان خودروی سفارت انگلیس به خانه گریوز می آیند و از این بابت که به دلیل بودن سری ویونتر و همسرش، نیازی به خروج از خانه برای تهیه مایحتاج روزانه نبود، ابراز رضایت کردند که هیچ کس از محل اختفای آنها حتی به طور موقت آگاه نخواهد شد.
روز بعد، 8 نوامبر تام ست به آنها اطلاع داد که مقامات وزارت امور خارجه اعلام کردند که نمی توانند تلفن داخل شهری داشته باشند. به همین دلیل تمام امور به خود آنها واگذار شد. در این زمان بروس لینگن و تام ست می توانستند با وزارت امور خارجه آمریکا تماس بگیرند و یا از طریق تلکس، نامه ای به آمریکا ارسال کنند و یا حتی با برخی از دیپلمات های خارجی مقیم تهران دیدار و گفتگو داشته باشند. هر چند که آنها معتقد بودند که تمام مکالمات آنها شنود می شود و از این رو، از بیان مسائل مهم و محرمانه خودداری می کردند. با دریافت اخباری مبنی بر اینکه دانشجویان پیرو خط امام درصدد یافتن خانه های آمریکایی ها در تهران هستند و با وجود احتمال بازرسی خانه گریوز در همان شب، مارک لیجک و باب آندرس و همراهان دیگرش درصدد یافتن محل دیگری برآمدند و چون تلاششان بی نتیجه بود، سری ویونتر بنا به گفتگوی قبلی با تام ست و پیشنهاد وی مبنی بر اینکه در صورت بروز هر مشکلی برای این 5 نفر، با سفارت کانادا تماس بگیرند، به آنها توصیه کرد با سفارت کانادا تماس بگیرند.
باب آندرس در تماس با سفارت کانادا با جان شی یردان (43)، مسئول امور مهاجرت سفارت گفتگو می کند و پس از اطلاع دادن به تیلور و جیم ادوارد (44)، مسئول امنیت سفارت کانادا و پس از تأیید وزارت امور خارجه و نخست وزیر و همچنین نمایندگان مجلس عوام کانادا تصمیم می گیرند تا محل اقامت شی یردان در شمال تهران را برای اقامت آمریکایی ها اختصاص دهند. هر چند بعضی از اعضای لیبرال مجلس عوام، نخست وزیر و وزیر امور خارجه را مورد سئوال قرار دادند که در صورت کمک کانادا به آمریکایی ها، درباره خطرات احتمالی برای کانادایی های مقیم ایران و یا امکان قطع واردات نفت از ایران در آن برهه زمانی چه فکری کرده اند.
به نظر شی یردان و تیلور، خانه شی یردان به عنوان یک اقامتگاه رسمی دیپلماتیک، به دلیل برخورداری از مصونیت سیاسی همچنان مکانی امن برای آمریکایی ها به شمار می رفت و در همان شب 5 آمریکایی با دو ماشین سفارت انگلیس به این محل برده شدند. در همان شب تصمیم بر آن شد تا لیجک ها و آندرس در خانه شی یردان بمانند و استانفوردها به خانه کن تیلور نقل مکان کنند. پس از چندین هفته، کن تیلور در ملاقات با لینگن آخرین وضعیت و شرایط آمریکایی ها را به وی اطلاع داد.

فصل یازدهم: نجوا

در پانزدهمین روز گروگانگیری، تیلور در نامه ای به وزارت امور خارجه آمریکا، از آنها اجازه دیدار با لینگن را می خواهد. آمریکا ضمن تأیید این دیدار، از وی می خواهد لینگن را در جریان وقایع اخیر و همچنین وضعیت آمریکایی ها قرار دهد. تیلور با لینگن در وزارت امور خارجه ایران دیدار می کند و پس از بلند کردن صدای رادیو و کاهش احتمال شنود گفتگوهایشان، درباره شرایط موجود گروگان ها، 5 آمریکایی و مسائل دیگری مانند نگرانی لینگن از بابت وضعیت سلامتی روحی گروگان ها صحبت کردند. تیلور در همان روز خلاصه ای از گفتگوهایش با لینگن را برای اتاوا ارسال کرد. علاوه بر تیلور سفرای کشورهای دیگر مانند سوئد، آلمان و سوریه، فرانسه و الجزایر با لینگن دیدار داشتند. اریک لانگ (45) سفیر سوئیس به همراه تیلور کار ارسال اطلاعات محرمانه میان لینگن و وزارت امور خارجه آمریکا را انجام می دادند. حتی پس از آن که مشخص شد که لینگن و تیلور می توانند حتی اطلاعاتی محرمانه را در اختیار یکدیگر قرار دهند، واشنگتن از تیلور خواست حتی سئوالات محرمانه ای نظیر اینکه آیا اسنادی در داخل سفارت باقی مانده که به دست دانشجویان افتاده باشد و... را مطرح کند.
کارتر در اواسط دسامبر در یادداشتی از دولت های غربی و به ویژه کانادا درخواست می کند به نشانه اعتراض به گروگانگیری، آنها نیز تعداد کارکنان سفارت خود را در تهران و یا حتی میزان تجارت خود را با دولت ایران کاهش دهند. دولت کانادا پس از مشورت با تیلور این اقدام را اقدامی غیراقتصادی و غیرمنطقی دانست.
در ادامه این فصل، درباره تلاش بی وقفه دانشجویان برای بازخوانی و انتشار اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا توضیح می دهد که نتیجه کار آنها شامل 2300 پرونده «سه هزار صفحه بود و ذکر این مسئله که بنی صدر در اواسط نوامبر 1979 پیشنهاد کرد که دانشجویان هر مدرک و سندی را از سفارت آمریکا به دست آورده اند در اختیار شورای عالی انقلاب قرار دهند ولی امام با این مسئله به شدت برخورد کردند و فرمان دادند تا دانشجویان هر سند و مدرکی را که به دست آورده اند ند منتشر کنند حتی اگر علیه خود ایشان باشد.»
در 18 و 19 نوامبر (27-28 آبان) ایران به صورت غیرمنتظره، 13 نفر از گروگان ها را که بیشتر آنها را زنان و آمریکایی های سیاهپوست تشکیل می دادند، آزاد کرد. آنها حامل این پیام برای رئیس جمهور آمریکا بودند که در صورتی که آمریکا دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند، آنها تمام آمریکایی های مقیم ایران را که تعدادشان به سیصد نفر می رسید، بازداشت و تمام گروگان های باقیمانده در ایران را اعدام خواهند کرد. این پیام دانشجویان با حمایت امام خمینی روبرو شد و به دنبال سخنرانی امام، کارتر در 23 نوامبر، در کمپ دیوید با مشاوران عالی خود ملاقات کرد تا راه حلی برای آزادی گروگان ها بیابد. هنری پرشت درباره آن روزها می گوید که اگر احتمال خطری برای جان گروگان ها وجود نداشت، کارتر لحظه ای برای حمله به ایران درنگ نمی کرد.
همانطور که پارک لیجک انتظار داشت، دانشجویان توانستند فهرستی از خانه اعضای سفارت آمریکا را به دست آورند و برای یافتن این 5 آمریکایی به تمام آدرس های موجود در این فهرست مراجعه کردند. اولین خانه، خانه کاترین کوب بود که سام سری ویونتر در آنجا حضور داشت و دانشجویان از وی می خواهند اگر از محل اختفای آمریکایی ها اطلاعی دارد آنها را در جریان بگذارد ولی وی اظهار بی اطلاعی می کند.
پس از این حادثه سری ویونتر، بلافاصله برای درخواست کمک به سفارت تایلند می رود ولی اعضای سفارت از ورود او جلوگیری می کنند؛ به این دلیل که ارتباط او با سفارت آمریکا باعث مشکلاتی برای آنها در تهران می شود. پس از این حادثه وی مجبور می شود به مدت 8 ماه در ایران مخفیانه زندگی کند و پس از آزادی گروگان ها، بنا به توصیه تام ست و دریافت هزینه بلیط هواپیما از طریق سفارت سوئیس، تهران را به مقصد بانکوک ترک کند و در بانکوک در سفارت آمریکا مشغول به کار شود.
در اواسط نوامبر 1979، آمریکا و ایران موضع شدیدتری نسبت به یکدیگر در مورد مسئله گروگان ها اتخاذ می کنند. پس از آن که امام دو فرستاده آمریکا را به حضور نپذیرفت، کارتر در 14 نوامبر اعلام کرد تمام دارایی های ایران را در آمریکا به نفع امنیت ملی آمریکا مسدود می کند. کارتر با وجود آنکه در یک سخنرانی رسمی، ایران را کشوری تروریست خواند ولی در خفا سعی داشت با مذاکره محرمانه با دولت ایران شرایط آزادی گروگان ها را فراهم سازد. از این رو رمزی کلارک، مسئول یافتن راه های ارتباطی محرمانه با دولت ایران شد. از سوی دیگر کورت الدهایم (46)، دبیر کل وقت سازمان ملل، درصدد بود تا سایروس ونس را به انجام ملاقاتی محرمانه با ابوالحسن بنی صدر، وزیر امور خارجه وقت ایران ترغیب کند. هر چند در آن زمان به دلیل خودداری بنی صدر از این ملاقات به دلیل فشارهای داخلی، تلاش های والدهایم بی نتیجه ماند.
امام در یک بیانیه رسمی که پس از ابتکار پاپ برای آزادی گروگان ها منتش شد، اعلام کردند که شاه باید برای محاکمه به ایران بازگردانده شود. درگیری لفظی میان دو کشور ایران و آمریکا به معنای افزایش زمان حضور 5 آمریکایی در اقامتگاه سفیر کانادا و همچنین گروگان ها در ایران بود.

فصل دوازدهم: بن بست

استعفای بنی صدر از سمت وزیر امور خارجه پس از ملاقات با کن تیلور و دیگر دیپلمات های غربی و انتصاب صادق قطب زاده به جای وی، موجب امیدواری کارتر و دیگر مقامات آمریکا به حل و پایان یافتن بحران گروگانگیری و امکان برقراری ارتباط میان مقامات عالی رتبه آمریکا و ایران شد.
اولین اقدام قطب زاده به عنوان وزیر امور خارجه، صدور دستوری برای آزادی و امکان خروج بروس لینگن، ویک تام ست و مایک هولند از ساختمان وزارت امور خارجه بود؛ با آن که وی برای تأمین امنیت آنها تعهدی نداد ولی این امر با مخالفت شدید دانشجویان پیرو خط امام روبرو شد و آنها در اعلامیه ای اعلام کردند: «کاردار جاسوس آمریکا و همکارانش که در ساختمان وزارت امور خارجه هستند، گروگان ملت ایران هستند.» این اعلامیه بارها و بارها تکرار شد.
با توجه به بهبودی نسبی حال شاه، کاخ سفید انتظار داشت شاه آمریکا را به مقصد مکزیک ترک کند؛ ولی دولت مکزیک با این استدلال که ویزای شاه فاقد اعتبار است، از ورود او به این کشور جلوگیری کرد. کارتر از شنیدن این خبر به شدت عصبانی شد و اعلام کرد که دلیل این اقدام دولت مکزیک را در نمی کند، «چون آنها نه احتیاجی به نفت ایران دارند و نه دیپلماتی در این کشور دارند که نگران عواقب بعدی پذیرش شاه باشند.» (47)
هال ساندرز درباره آن روزها می گوید: «در آن زمان تمام انرژی ما صرف یافتن مکان مناسبی برای شاه شد تا حل بحران به وجود آمده با ایران.» (48)
سرانجام با اعزام همیلتون جردن از طرف آمریکا به پاناما، ژنرال عمر توریخوس (49) با پذیرش شاه موافقت می کند و شاه در 15 دسامبر به پاناماسیتی پرواز می کند.
کارتر در 28 نوامبر برای اولین بار در یک کنفرانس مطبوعاتی درباره بحران گروگانگیری شرکت کرده و در آن به انتقاد از این اقدام می پردازد و سپس درباره سیاست های آتی آمریکا توضیحاتی ارائه می کند. در پاسخ به این سئوال که آیا اجازه ورود شاه به آمریکا درست بوده یا خیر؟ پاسخ می دهد که چنین تصمیمی درست بوده و از این بابت هیچ احساس پشیمانی ندارد.
کارتر و دولت او در اوایل دسامبر علیه ایران به سازمان ملل و دیوان بین المللی (JCJ) شکایت کرد. در 4 دسامبر، قطعنامه 457 در شورای امنیت سازمان ملل تصویب شد. این قطعنامه خواستار آزادی هرچه سریعتر گروگان ها و حل مسالمت آمیز مسئله ایران و آمریکا شد. یازده روز بعد دیوان دادگستری بین المللی حکم کرد که گروگان ها باید آزاد شده و سفارت آمریکا مجدداً فعالیت خود را آغاز کند.
در پس صحنه، برژینسکی درصدد متقاعد ساختن کارتر و سایروس ونس برای انجام عملیاتی محرمانه در ایران همانند عملیات کودتای 1953 بود. استنسفیلد ترنر یکی از مقامات سیا با این طرح به این دلیل که شرایط کنونی ایران با شرایط سال های 1953 بسیار متفاوت است، مخالفت کرد. استدلال او این بود که عملیات محرمانه وقتی مؤثر است که شرایط سیاسی آن کشور هم بی ثبات باشد و حکومت از پایه های محکمی برخوردار نباشد. با این حال تلاش برژینسکی برای متقاعد ساختن بقیه افراد کاخ سفید بی نتیجه ماند. از سوی دیگر هر روز فشار مخالفان لیبرال کانادا بر کاهش همکاری با دولت آمریکا بر سر مسئله گروگان ها در حال افزایش بود. با وجود تمام فشارها از طرف مخالفان حمایت دولت کانادا و کن تیلور از آمریکایی های مستقر در ساختمان سفارت کانادا در تهران، سرانجام با موافقت نسبی مجلس عوام، تصمیم به ادامه محافظت از آمریکایی ها در تهران و ادامه حمایت از سیاست آمریکا در صحنه بین المللی برای محکوم ساختن ایران در بحران گروگانگیری شد. در تهران، آمریکایی هایی که در سفارت کانادا به سر می بردند، چون مجبور بودند از انظار عمومی دور باشند و مخفیانه در اقامتگاهشان به سر برند، زندگی یکنواخت و یکسانی را طی می کردند. تمام فعالیت روزانه شان محدود به خواندن روزنامه، دیدن تلویزیون، گوش دادن رادیو، بازی و در نهایت گفتگو درباره وضعیت فعلی شان و یافتن راه حل برای مشکلات احتمالی بود. فقط در ایام کریسمس و روز شکرگزاری بود که میهمانی در اقامتگاهشان برگزار می شد و میهمانان هم دیپلمات های کشورهایی بودند که از فرار و مخفی شدن آنها در سفارت کانادا اطلاع داشتند؛ به خصوص سفرایی مانند تروئلز مانک (50) سفیر دانمارک، کریس بیبی (51) سفیر نیوزیلند و سر جان گراهام (52) سفیر انگلیس. تنها فردی که همواره در کنار آمریکایی ها در خانه شی یردان بود، زنا شی یردان همسر جان شی یردان بود. وی درباره آن روزها می گوید: «به دلیل وقوع انقلاب در ایران، موج جدیدی از مبارزه با خارجیان در ایران به وجود آمده بود و آنها مخالف حضور خارجی ها در کشورشان بودند چون از به وجود آمدن جریانی علیه انقلابشان همواره می ترسیدند. از این رو همیشه احساس ناامنی می کردیم و شرایطی را می گذراندیم که برای دیگر کانادایی ها در کانادا قابل تصور نبود.» (53) راجر لوسی در زمان وقوع بحران گروگانگیری در 4 نوامبر، در تعطیلاتش در اروپا به سر می برد. او متوجه شد که در اواسط نوامبر تا حدودی خبر اختفای آمریکایی ها در سفارت کانادا، در خارج از ایران منتشر شده است. به همین دلیل در بازگشتش به تهران در حفاظت از آمریکایی ها بسیار فعال بود و تنها فردی بود که به طور دائم به دیدن آمریکایی ها می رفت، و در مواقعی که لازم بود آمریکایی ها دور از خانه شی یردان باشند، لوسی با اتومبیل شخصی اش به دنبال آمریکایی ها می رفت و آنها را در آپارتمانش مخفی می ساخت.
در صبح روز 21 نوامبر کج ساندبرگ (54)، سفیر سوئد در ایران با کن تیلور تماس می گیرد و به او می گوید هنری لی شاتز (55)، وابسته کشاورزی آمریکا از روز 4 نوامبر در خانه یکی از کارمندانش پنهان شده است. در این گفتگوی تلفنی ساندبرگ به تیلور می گوید آنها نمی خواهند که به این دیپلمات پناه بدهند. در پاسخ تیلور که اظهار می کند که بین 5 و 6 هیچ فرقی نیست تعجب می کند که چگونه این پنج نفر از دست دانشجویان توانستند فرار کنند؟ هنری لی شاتز در ساختمانی در مجاورت و مشرف بر محوطه سفارت آمریکا کار می کرد؛ و در روز 4 نوامبر شاهد اشغال سفارت آمریکا به دست دانشجویان بود و تمام مکالمات و همچنین دستورها به دیگر کارمندان را می شنید. در بعد از ظهر لینگن به وی دستور می دهد تا تمام اسناد را از بین ببرد و از این ساختمان خارج شود. در مسیر خود با کارمندان سفارت سوئد روبرو می شود و آنها نیز وی را به داخل دفتر خود می برند تا کمی اوضاع آرام شود. شاتز شب اول را در سفارت سوئد به سر می برد. روز بعد سوئدیها باخبر می شوند که نام شاتز در فهرستی از آمریکایی هایی قرار دارد که توسط دانشجویان اعلام شده است. به همین دلیل با توافق سوئدی ها، شاتز به خانه سیسیلیا لیتاندر (56)، از کارمندان سفارت سوئیس منتقل شد؛ و تا دو هفته در این خانه اقامت داشت. یک روز پس از مکالمه تلفنی تیلور و ساندبرگ، شی یردان برای بردن شاتز به خانه لیتاندر می رود و پس از توقفی کوتاه در مقابل سفارت کانادا برای برداشتن لباس و ملزومات دیگر برای آمریکایی ها به خانه شی یردان می روند و در آنجا به باب آندرس و خانم و آقای لیجک می پیوندد.
با فرا رسیدن کریسمس شرایط خاصی بر کاخ سفید و در میان گروگان ها حاکم شد. کارتر دستور داد در مراسم سنتی روشن کردن درخت های کاج که در حضور تعداد زیادی از مردم برگزار می شد، سه درخت را برای نشان دادن اندوه خود بابت مسئله گروگان ها خاموش نگهدارند.
در تهران دانشجویان اجازه می دهند سه کشیش با گروگان ها ملاقات کنند. این سه نفر، که اولین افرادی بودند که از آغاز اشغال سفارت آمریکا توانستند با گروگان ها ملاقات کنند، عبارت بودند از کشیش ویلیام اسلونی کافین (57) از نیویورک و ویلیام هووارد (58) و توماس گومبلتون؛ (59) که از میان این سه نفر فقط کافین سابقه خدمت در سیا را داشت. کشیش ها در ملاقات با گروگان ها متوجه شدند که تعدادشان طبق اطلاعات قبلی 43 نفر است و وزارت امور خارجه آمریکا متوجه شد که این تعداد کم است ولی به دلیل تلاش دانشجویان برای کسب اطلاعاتی در مورد تعداد دقیق کارمندان آمریکایی شاغل در ایران، واشنگتن با زیرکی در صدد مخفی ساختن حضور 6 آمریکایی در سفارت کانادا برآمد. از سوی دیگر با حمله شوروی به افغانستان در 27 دسامبر، جنگ سرد ابعاد تازه ای به خود گرفت. به نظر کارتر پیامد حمله شوروی برای کشورهای منطقه بسیار روشن بود و اشغال آسان افغانستان باعث ایجاد این احساس در شوروی می شد که می تواند به راحتی در ایرا و پاکستان نفوذ کند و خطری جدی برای مناطق نفت خیز حوزه خلیج فارس و شاهراه حیاتی بزرگ ترین منطقه ذخایر انرژی جهان ایجاد نماید. بنا به عقیده برژینسکی «آمریکا راه حل های کمی برای مقابله برای توسعه طلبی شوروی در منطقه داشت و یکی از آنها بسیج مقاومت اسلامی علیه نفوذ شوروی ها بود و به همین دلیل باید به هر صورت ممکن از برخورد نظامی میان ایران و آمریکا جلوگیری می کردند.» (60) از این رو، کارتر تصمیم گرفت با وجود دیگر بحران های تأثیرگذار بر سیاست خارجی آمریکا، فقط فشارهای دیپلماتیک بر ایران را افزایش دهد. در 31 دسامبر، شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامه 461، اولین گام ها را برای تحریم اقتصادی علیه ایران برداشت. در همان زمان کورت والدهایم، دبیر کل سازمان ملل سرزده به تهران سفر کرد، ولی چندان مورد استقبال مقامات ایران قرار نگرفت. حتی روزنامه های ایران تصویری از وی به همراه شاه و خواهرش را منتشر کردند. ولی این سفر از یک بابت برای والدهایم مثبت بود و آن امکان ملاقات با لینگن در وزارت امور خارجه ایران بود که با همکاری برخی از مقامات ایران این امر میسر شد. در اوایل ژانویه یکی از مقامات ارشد ایران به واشنگتن سفر کرد تا محرمانه درباره جنبه های معامله غیرمستقیم بحران گروگان ها مذاکره کنند. وی به کاخ سفید اطلاع داد که امام خمینی با هر گونه مذاکره مستقیم با آمریکا مخالف است و ارتباط از طریق یک میانجی سوم، تنها راه ممکن برای حل این بحران است و در ایران باید فردی باشد که هم امکان ملاقات با امام را داشته باشد و هم به زبان انگلیسی کاملاً مسلط باشد. به نظر این فرستاده ابوالحسن بنی صدر و آیت الله محمد بهشتی حائز چنین شرایطی بودند.
در همین زمان تیلور به همراه برخی دیگر از دیپلمات های کشورهای دیگر مانند کریس بیبی درصدد یافتن پیشنهادهایی برای مذاکره با آیت الله بهشتی بودند، ولی هنگام گفتگو با آیت الله بهشتی متوجه شدند که ایشان همچنان بر مواضع قبلی ایران مانند تشکیل کمیسیون بین المللی برای محاکمه شاه و جاسوسان آمریکایی اصرار دارد و این شرایط برای آمریکا قابل قبول نیست. ولی بنا به گفته پیتر کانستبل آمریکا ضمن ابراز قدردانی از تلاش های تیلور عنوان کرده که امیدی به سودمند بودن این راه حل تیلور برای حل بحران ندارد. بدین گونه تلاش های تیلور بدون هیچ نتیجه ای به پایان رسید.
دولت کارتر پس از این درصدد یافتن افراد و راه حلی برای حل بحران بود که امید داشت واقعاً مثمرثمر باشد. دو وکیل فرانسوی به نام های کریستین بورگ (61) و هکتور ویلالون (62) در اوایل سال به همیلتون جردن گفته بودند که رابطه خوبی با دولت ایران دارند و امیدوارند که بتوانند این بحران را حل کنند. در 19 ژانویه، هال ساندرز و جردن مخفیانه برای ملاقات با این دو وکیل فرانسوی به لندن رفتند، ولی سایروس ونس و تیلور نسبت به توانایی این دو نفر برای حل بحران تردید داشتند. ساندرز، جردن و وکلای فرانسوی هفته ها بر روی طرحی که آن را «سناریو» نامیدند کار کردند و طبق این طرح شرایطی را برای آزادی گروگان ها ارائه کردند که برای دو طرف ایرانی و آمریکایی قابل قبول باشد. بنا به پیش بینی سناریو، قرار بود کورت والدهایم، کمیسیون تحقیقی به تهران بفرستد تا شکایات ایران علیه شاه و آمریکا را بررسی کند. این کمیسیون سپس با گروگان ها ملاقات می کند و به شورای انقلاب گزارش می دهد که شرایط نگهداری گروگان ها غیرمناسب است. شورا دستور انتقال گروگان ها به یک بیمارستان تهران را می دهد و بدین ترتیب کنترل گروگان ها از دست دانشجویان خارج می شد. پس از گزارش این کمیسیون به سازمان ملل، ایرانی ها ضمن عذرخواهی گروگان ها را آزاد خواهند کرد. (63) در 28 ژانویه، ساندرز و ونس برای توضیح این طرح به والدهایم به نیویورک سفر کردند. کارتر ضمن تأیید این سناریو به اقدامات دیپلماتیک خود ادامه داد. در 12 ژانویه شوروی رأی شورای امنیت برای اعمال تحریم علیه ایران را وتو کرد. به همین دلیل کارتر تصمیم گرفت تحرین علیه ایران را به صورت یک جانبه و احتمالاً با همکاری برخی از متحدان خود اجرا کند. در 13 ژانویه، کورت والدهایم در نامه ای شرایط جدیدی برای حل بحران به ایران ارسال می کند. در این سناریوی 6 ماده ای، ضمن ابراز همدردی با مردم ایران بابت کارهای رژیم سابق، خواستار آزادی هر چه سریع تر گروگانها می شدند. پس از آزادی گروگان ها نیز دولت آمریکا می بایست دارایی های توقیف شده ایران در آمریکا را آزاد سازد؛ ارسال تجهیزات نظامی به ایران را از سر بگیرد؛ و با دولت ایران برای مقابله با تهدید شوروی به افغانستان همکاری کند.
می توان گفت سفیر کانادا در مدت 73 روزی که از آغاز بحران گروگانگیری می گذشت، بسیار درگیر این رویداد شد و تمام تلاش هایش برای یافتن راه حل دیپلماتیک این بحران به علت عدم اتحاد کامل دیپلمات های دیگر کشورها در اتخاذ یک شیوه واحد شکست خورد.

پی نوشت ها :

1. Som Chai (Sam) Sriweawnetr
2. Bill Royer
3. Al Golacinski
4. Warren Christopher
5. Warren Christopher, "Introduction, American Hostages in Iran", 14
6. Turner, "Terrorism and Democracy", 26.
7. Mark Bowden
8. Ann Swift
9. Peter Constable
10. Peter Towe
11. Carter, "Keeping Faith", 457
12. Vic Tomseth
13. Mike Howland
14. Victor Tomseth, LHT
15. Victor Tomseth, Cited in Daugherty, "In the Shadow of the Ayatollah", 109
16. Victor Tomseth, LHT
17. Ann Swith Cited in Saunders, "The Crisis Begins", 41
18. (See "Ease of Takeover Surprised Students" a-R (November 13, 1979
19. Dick Morefield
20. Bob Anders
21. Bob Ode
22. Richard Queen
23. Joe Stafford
24."Robert Anders, interriew, "Escape form Iran
25. James Lopez, LHT
26. Mark Lijek, interview with author
27. Kim King
28. Lorraine
29. Richard Moreheld, LHT
30. Charles Jones
31. Mark Lijek, interview with author
32. Kathryn Koob
33. Kathryn Koob, LHT
34. Kathryn Koob, LHT
35. Mike Conner
36. Carter, "Keeping Faith", 459
37. (Special Coordinahing Committee (SCC)
38. Saunders, "Diplomacy and Pressure", November, 1979-May 1980 "American Hostages in Iran", 73
39. Ramsy Clark
40. William Miller
41. Letter form President Jimmy Carter to Ayatollah Ruhollah Khomeini, Ctied, Sounders, "Diplomacy and Pressure", November 1979-May 1980", 76
42. Ken Taylor, "Sitrep (Situation Report) Iran 20 Nov", LAC RG-25 20-IRAN-1-4 (November 20, 1979), 1-6
43. John Sheardown
44. Jim Edward
45. Erik Lang
46. Kut Waldheim
47. Carter, "Keeping Faith", 468
48. Saunders, "Diplomacy and Pressure", 96
49. General Omar Torrijos
50. Troels Munk
51. Chris Beeby
52. Sir John Graham
53. Zena Sheardown, interview with the author
54. Kaj Sundberg
55. Henry Lee Schatz
56. Cecilia Lithander
57. William Sloane Coffin
58. William Howard
59. Thomas Gumbleton
60. Brzezinski, Power and Principle", 485
61. Christian Bourguet
62. Hector Villalon
63. See Saunders, "Diplomacy and Pressure", 115

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ی 32